زندگی در جریان و خون در رگ ها جاری.
اتفاقا پشتِ سرهم میفتن، روزها و شب ها از پسِ هم میان و میرن و زندگی هست و هستیم.
درد می کشیم، لذت می بریم، رنج می بریم، عشق می ورزیم، متنفر می شیم و زندگی هست و هستیم.
موفق میشیم، به خواستمون نمی رسیم، عقب می مونیم، برنده می شیم، پولدار می شیم، ورشکسته می شیم و زندگی هست و هستیم.
قدم می زنیم، حسرتِ گذشته ها رو می خوریم، از آینده می ترسیم، با فکرِ به آینده لذت می بریم، به عقبه مون فخر می فروشیم و زندگی هست و هستیم.
و تو هیچ کدومشون، حواسمون نیست که زندگی هست و هستیم.
زندگی هست، خیلی هست، به شدت هست ... ما نیستیم.
+ عمو مشتاق، مشتاقانه از سفر برگشته و قدرِ سه تا دانشجوی پی اچ دی کار سر منِ مستر ریخنه و الان در حالِ حاضر چهار تا کار رو به صورتِ همزمان جلو می برم.
لهِ له