اگر بدونید چقدر من خسته هستم در حال حاضر! صبحا از 6 بیدارم و شبا هم حدود ده ده و نیم می خوابم. اصلا دوست ندارم حالا که اینجا هستم کوچکترین وقتی رو از دست بدم انقدر که فضا رقابتیِ. من عاشقِ اینم که سرم شلوغ باشه. عاشقِ اینم که زندگیم رو برنامه باشه و بدونم هر ساعت قرارِ چیکار کنم و برنامه چیه.
وقت اینجا خیلی مهمِ. سر وقت بودن یه ارزشِ و واسه همین خیلی باید محتاط باشی که مثلا اگه قراری داری صد در صد سرِ وفت می رسی. برای همین منی که همیشه تاخیر داشتم برای رسیدن به کلاسا و حالا هر قراری از هر نوع اینجا به شدت وقت شناس شدم!
یکی دیگه از لذت های زندگی الانم فرصت شناختنِ آدما از ملیت ها و فرهنگای مختلفِ. سعی می کنم به قضاوتای آدما در موردِ ملیت آدم ها اصلا گوش ندم و بی هیچ پیش داوری آدما رو بشناسم. برای همین دورم رو پر کردم از آدما با ملیت های مختلف، از چینی گرفته تا ایتالیایی و آفریقای جنوبی. همه تو یه اصل مشترکن، اینکه اگه مهربونی کنی مهربونی می بینی.
عمو ایگر عزیز هم که در حالِ لذت بردن از تعطیلاتِ یک ماهه اشه و یونی مونده و حوضش! تاکید هم کرده که بهم ایمیل نزنیا میخوام استراحت کنم! جلل الخالق!
- ۹۴/۰۷/۰۶