هیچ خداحافظی آسان نیست و نخواهد شد...
وقتی به این فکر می کنم که مامان میخواد برگرده ایران، تو همین روزا...بد دلم میگره...همش میخوام فکر نکنم و تو لحظه باشم...ولی دلم گرفته...
عب نداره...قبول می کنم این دلتگی رو...قبول می کنم که ناراحتم...که خوشحال نیستم...می پذیرمش که این هم بخشی از هزینه های مهاجرتِ...دور شدن از عزیزانت...دیر به دیر دیدنشون و محدود شدنشون به قابِ پنج اینچیِ اسمارت فونا...می پذیرم همین...ولی خوشحال نیستم الان...ولی دلم گرفته...
کسایی که مثلِ من مهاجرت کردن، حالِ من رو خوب می فهمن :-)
امیدوارم به سلامت برگرده و با اشتیاق بره سرِ کارش...منم برگردم سرِ کارم...حالم بهتر شد...ولی دلم گرفته هنوز...چه می شه کرد...زندگی است دیگر
- ۹۴/۱۲/۱۲
من که از شوهرم 600 کیلومتر دورم همیشه این رو حس میکنم چه برسه به 1000ها کیلومتر